شهید علی اکبر شیرودی – هر روز با یک شهید 2
آگوست 19, 2020
شهید مهدی باکری – هر روز با یک شهید 4
آگوست 22, 2020
نمایش همه

شهید سید محمد حسین علم الهدی – هر روز با یک شهید 3

*** هزینه مطلب : 5 صلوات برای شادی شهداء (فراموش نشود)***

شهید سید حسین علم الهدی در سال 1337 در شهر اهواز به دنیا آمد.

حسین از ۶ سالگی شروع به آموختن قرآن نمود.

در سال ۱۳۴۸ در سن ۱۱ سالگی به تدریس قرآن در مسجد به عنوان مربی مشغول بود

در ۱۵ دی ۱۳۵۹ بنی‌صدر حمله دیگری (عملیات نصر) را برای آزادسازی خرمشهر در منطقه هویزه سامان می‌دهد. در این عملیات از جمعی از نیروهای سپاه سوسنگرد و هویزه خواسته می‌شود که از دو محور به عنوان نیروی پیاده، تانک‌های ارتش را همراهی کنند.

علم الهدی به عنوان فرمانده سپاه هویزه از محور (جنوب هویزه) چند کیلومتر قبل تر از تانک‌ها حرکت می‌کنند. در ابتدا وی و یارانش (سپاه پاسداران هویزه و جمعی از دانشجویان پیرو خط امام) موفق عمل می‌کنند به‌طوری‌که در مدت ۵ ساعت از شروع عملیات ۲۰ کیلومتر از اراضی اشغالی را آزاد و چند هزار عراقی را اسیر می‌کنند. پس از پاتک عراق، از سوی فرماندهی ارتش، به نیروهای زرهی دستور عقب‌نشینی داده می‌شود. به دلیل نابسامانی اوضاع این دستور به بعضی از واحدها از جمله علم‌الهدی و ۶۰ تن از یارانش با وجود داشتن بی‌سیم ابلاغ نمی‌شود و آن‌ها بی‌خبر از عقب‌نشینی تانک‌ها در دام نظامیان عراقی می‌افتند و پس از انهدام تعداد زیادی از تانک‌های عراقی و کشته شدن یارانش، علم الهدی مورد اصابت گلوله سه تانک قرار می‌گیرد و کشته می‌شود.

در این زمان تنها ۲۲ سال سن داشت.عراقی‌ها با تانک از روی اجساد کشتگان هویزه گذشتند، به گونه‌ای که هیچ اثری از آن‌ها نماند.

۱۶ ماه پس از کشته شدن او، طی عملیات بیت‌المقدس این اراضی مجدداً بازپس گرفته شد، با تلاش گروه‌های تفحص جنازه‌ها به سختی شناسایی شدند.

حسین علم‌الهدی را از قرآنی که در کنارش بود شناختند. قرآنی با امضای روح الله خمینی و علی خامنه‌ای. در حالی که می‌خواستند پیکر او را در اهواز به خاک بسپارند مادر او با منتشر کردن وصیت‌نامه علم الهدی، خواسته او مبنی بر دفن در محل کشته شدن را اعلام می‌کند. با مطلع شدن خانواده‌های همرزمانی که همراه علم‌الهدی کشته شده بودند آن‌ها هم تمایل پیدا می‌کنند فرزندانشان را در کنار فرمانده خود به خاک بسپارند و این گونه گلزار شهدای هویزه بنا می‌شود.

اطـلاعات مـزار

محل مزار شهید : گلزار شهدای هویزه

شهر محل دفن : هویزه

شماره و ردیف : محوطه گلزار هویزه

سال تولد : 1337

سال شهادت : 15 دی ماه 1359

سن در زمان شهادت : 22 سال

تصاویر شهید سید حسین علم الهدی


وصیت نامه شهید سید حسین علم الهدی

من در سنگر هستم. دراین خانه محقّر. در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون، در این خانه ساکن و پرجوش و خروش. سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین، کوچکی قبر و عظمت آسمان.

امشب پاس دارم. ساعت 1:39 چه شب باشکوهی! چه شب با شکوهی است! من به یاد انس علی ابن ابیطالب با تاریکی شب و تنهایی او میافتم. او با این آسمان پرستاره سخن میگفت. سر در چاه نخلستان میکرد و میگریست. در همین تاریکی شب علی برمیخاست و به نخلستان میرفت. فاطمه وضو میگرفت، پیامبر به سجده میرفت و حسن و حسین به عبادت میپرداختند.

این خانه کوچک است،این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونیهای بر هم تکیه داده شده پر از حرف است، فریاد است، غوغاست. .. صدای پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیهتان باد. تنهایی عمیقترین لحظات زندگی یک انسان است.

خدایا این خانهکوچک را برای من مبارک گردان؛ در این چند روز با خاک انس گرفتهام، بوی خاک گرفتهام. حال میفهمم که علی ابن ابیطالب چگونه میفرماید: سجدههای نماز، حرکت اوّل خم شدن روی مهر، این معنا را میدهد که خاک بودهایم، حرکت دوّم این معنا را دارد که از خاک برخاستهایم، متولّد شدیم. حرکت سوّم رفتن دوباره به خاک به این معناست که دوباره به خاک برمیگردیم مرگ. و حرکت چهارم به این معناست که دوباره زنده میشویم. حیات قیامت

امّا در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن میگویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. ایات خدا را بخوانم و بعد حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی کنم. باشد تا این دل پر هیجان و طپش را آرامش دهد. و بعد با این برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم و بمانم.

ایات جهاد را، شهادت، تقوی، ایمان، ایثار، اخلاص، عمل صالح. ..همه را پیدا کنم و سنگر کلاس درسم باشد و میعادگاه ملاقتم با خدا شود. سنگرم محرابم گردد. سنگرم خانه امیدم شود و قبله دوّمم گردد. از فردا حتما بیشتر قرآن خواهم خواند.

در این خانه کوچک که انتخاب کردم، روزها لحظات به گونهای میگذرد و شبها به گونهای دیگر، روزها در تنهایی با خود سخن میگویم و با دوستانم، در جمع در لحظاتی که اسلحه را بر دوش دارم به فکر ذوالفقار میافتم؛ به فکر دست ابوذر میافتم و دست پر توان او. … خدایا این اسلحه را در دست من به سرنوشت آن شمشیرها نزدیک بگردان. گاهی این تصوّر غلط به ذهنم میاید که در یک تکرار به سر میبرم. یکنواختی و عادت را احساس میکنم.

امّا زندگی در این خانه کوچک که یک قلب پرتپش است؛ یک دل خاکی است در زمین خدا، در متن پاکی نمیتواند تکرار پذیر باشد؛ زیراکه لحظاتی با خدا سخن میگویم و ساعاتی را با شهدا و زمانی به خود میاندیشم و زمانی به خمینی روح خدا و به فضای پر غوغای راهپیماییها و زمانی لحظهای هم.. . آری. .. تنهایی موهبتی است الهی و در تنهایی میتوان به خدا رسید.

روزها به فکر سربازان صدر اسلام و حماسههای آنها میافتم: جنگ بدر، غزوه احد، غزوه خندق، خیبر،تبوک و….آنها چگونه جهاد کردند و ما چگونه میتوانیم به آنها نزدیک شویم. در این اندیشهام که قرآن درباره یاران پیامبر سخن میگوید:

مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلیَ الْکُفّارِ..

شهید علم الهدی

خلاصه ای از زندگینامه:

« بسم رب الشهداء والصدیقین» خلاصه‌ای از زندگینامه شهید : آسمان به وجد آمد و زمین در خویش اشتیاق را مهمان کرد. ستارگان، نور از کرامت دوست یافتند و ماه بار دیگر محرم رازهای سر به مهر عشق شد. اینبار نیز دامان طاهره‌ای به نور ستاره‌ای روشن گشت و از شمیم دل‌انگیزش عطرآگین شد. از تبار حسین(ع)، « حسین» ی آمد و مهمان کعبه مهربانی پدر و مادر گشت. سید مرتضی و سیده بتول حاجیه خانم علم الهدی در صبحی پر عطر ومعنوی، در طلوعی از عشق، شاهد طلوع حسین در آسمان زندگیشان گشتند و این حادثه را در سال۱۳۳۷ به خاطر سپردند. سید حسین علم الهدی سرباز امام زمان(عج) از روح دمیده شده حق جان گرفت و پا به عرصه وجود گذاشت. از همان آغاز با معشوق خویش پیمان بست که عهد نشکند و خلیفه‌الله در روی زمین گردد. عهد بست قدر روح‌الله را بداند: مژدگانی بده ای خلوتی نامه گشای که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد قرآن آشنای او بود و مونسش آیات الهی که در او معرفت ایجاد می‌کرد. قوت حسین از کلام خدا بود. او در سبیل الهی و به دنبال برگزیده‌اش، نایب اباصالح(عج) گام برداشت. کلام امام آشنای او بود و هر کلمه‌اش نوری تازه و جرقه پرقوتی در قلب او می‌افروخت. ظلم و طاغوت روح پرصفایش را می‌آزرد و هر لحظه در تب وتاب گسستن بندهای طاغوتی بود. لحظه‌های حسین، لحظه‌های مبارزه بود. او باید می‌کوشید تا نور خورشید حقیقت، زمین وجود خاکبان را گرم کند و جوانه امید در دلهاشان برویاند، آنگه نور به چشمان کم فروغشان آید و در سپیده سحری یک صبح زیبا خدا را به نظاره بنشیند و حکومت عدل را تماشا کند و حضور نماینده خدا را ببیند. عاشورای سال۱۳۵۳ یادآور خاطره پرشور راهپیمایی حسین به همراه ۲۰۰ نفر از راهیان سنگر علم و دانش بود. آنهایی که چون حسین به دنبال رهایی از قیود طاغوت بودند، عاشورایی دیگر آفریدند. عاشورایی که بار دیگر رسالت شیعه را آشکار می‌ساخت. حسین فریاد کشید تا پتک بیداری را بر فرق خواب آلودگان بکوبد تا آنها که باده غفلت نوش کرده بودند بدانند عاشورا هر روز تکرار می‌کند، زیرا حسین(ع) یاری برای دین خدا را می‌خواست و دین خدا را همیشه باید یاری کرد. نتیجه فریاد پرطنین حسین و یارانش آن شد که شعله خشم نامردان افروخته گشت و حسین را به جرم بیداریش به زندان سیاه ساخته دست خود انداختند. اما آنها جاهل بودند و نمی‌دانستند که حسین سالها پیش از تاریکی رها شده بود. او در دنیای نور و در مدینه فاضله ارزشها بزرگ شده و بالیده، پس چهار دیواری تاریک زندان در روح پراستقامت او خللی وارد نمی‌کند. حرکات مجاهدانه حسین ادامه داشت و در کنار گروه « موحدین» مبارزات خود را ادامه می‌داد و در سال۱۳۵۶ در مشهد مقدس، در سنگر دانشگاه مشغول به تحصیل شد و در کنار تحصیل باز هم مجاهدتش را ادامه داد. حسین آموخته بود که روح و جسمش را باهم به تعالی برساند. در کنار دعا، نافله، اشکهای زلال و زمزمه هایش با ثامن‌الائمه که مرهمی بر زخمهای دلش بود، ورزش و بخصوص کوهنوردی را وسیله پرورش جسمش قرار داد؛ چرا که می‌دانست در یک مبارزه جانانه وپرتکاپو جسم و روح هر دو باید سالم باشند. در کلاس درس نیز غافل از وظیفه الهی خویش نبود و با کلام قاطعش به مصاف اساتید انحرافی می‌رفت. او که یکی از حلقه‌های اتصال روحانیت و دانشگاه بود و ولایت مطلقه فقیه کلامی بود که زرکوب جان حسین بود. آنچه که حسین را بعد از خدا قوت می‌بخشید رهنمودهای امامش بود که با گوش جان می‌شنید. ذرات وجودش می‌شکافت و عمل می‌کرد. به دنبال تبعید حضرت امام(ره) به پاریس، همراه با یاران سبزاندیش خود به آتش زدن ساختمان کنسولگری عراق در خرمشهر اقدام کردند. در سال۱۳۵۷ به دنبال آتش کشیدن شدن مسجد کرمان توطئه رژیم منحوس پهلوی، برگی دیگر از اوراق روشن زندگی حسین ورق خورد. حسین به همراه گروه « موحدین» شهرداری کرمان را که نقش عمده‌ای در این عمل فجیع داشت به آتش کشیدند و به دنبال این اقدام، وی شناسایی، دستگیر و شکنجه شد. اما گل وجود حسین سالها بود که در کویر نامردی آنها سختی را تجربه کرده بود و مقاومت را سرلوحه امور خویش قرارداده بود. پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۵۷ حسین و همرزمانش آزاد گشتند. حسین با فرمان امام زنده بود و با ندای ایشان مغز را مجوز تحرک و زندگی می‌داد. او بر اساس فرمان امام که نمایندگان رژیم صلاحیت حضور در مجلس را ندارند، دست به ترور « دانش» زد که البته « دانش‌‌» مجروح شد و پس از انقلاب محکوم به اعدام گشت. حسین اولویتها ونقاط حساس ومؤثر در پیروزی انقلاب را تحلیل می‌کرد و با جان خود برای آن سرمایه‌گذاری می‌نمود. لذا با اعتصاب کارکنان نفت با توجه به فرمان امام در بسته شدن شیرهای نفت و سقوط رژیم آمریکایی شاه ، به ترور یکی از مستشران آمریکایی دست زدند تا پشتوانه‌ای برای کارکنان نفت و اعتصابی گسترده که برای حفظ قیام الهی است، باشد. حسین پای بسته به قیود شهوات و فرو رفته در لذات نبود. او سری از اسرار و رازی از رموز بود. حسین دریافته بود که در محبت خداوند و مقربان صالحش همچون شعیب باید سالها گریست و بارها کور شد، لذا به ذره ذره سلول جسم خاکی و تلاشی بی‌وقفه ضجه‌های پیکر خویش را بلند نمود و دیدگان ذرات وجود خود را بارها با جفای دشمن کور نمود، ولی محبوب حقیقی همچنان او را صابر و قاطع بر گستره زمین فراخواند و برای نسل خویش محشور نمود تا الگویی از تبار ناب رسول‌الله (ص) باشد. او بر گلبرگهای دل و اندیشه نگاشته بود که عشق خدا سرنوشت اوست و خاک درش بهشت او. حسین نمونه بارزی از یک حلقه مهم فرهنگی، سیاسی و نظامی بود. او در همه سنگرها، وظیفه خود را به نحو احسن انجام می‌داد. با تشکیل انجمن اسلامی، تدریس دانش‌آموزان در هدایت و ارشاد و سخنرانی نقش مهمی را ایفا می‌کرد. برای مدتی نیز مسئولیت کمیته اهواز را بعهده داشت. حسین با نوشتن مقالات سخنرانیها، تشکیل انجمن اسلامی، انجام امور سیاسی و نظامی هر لحظه خود را به هدف خویش نزدیکتر می‌کرد. او می‌دانست که بهشت را به بها می‌دهند نه به بهانه، پس در حصول این مهم می‌کوشید. او می‌خواست گوهر شیداییش را بوسیله بهترین تلاشها و خالصانه‌ترین کوششها بپروراند. حسین؛ این شقایق سیرت آزاده، پس از شیدایی و کیمیا شدن مس وجودش، در صحنه دیگری از عشق مورد آزمایش الهی قرار گرفت. آزمایشی که نه تنها برای حسین بود که مردان را در این معرکه می‌آموزدند. ازجای جای زمین خدا، این مهبط نزول الهی، راهی بسوی جایی گشوده شد.. جبهه این آشنای حسین و حسینیان، معرکه حق و باطل، محل نزول فرشتگان، جایگاه تبرک شده با پرچم سبز اباصالح(عج)، آنجاییکه منور ایمان، فضای تاریک دل را روشن کرد و بارقه امید را بدل رساند. آنجا که سیم خاردار هوس با اشاره معرفتی بریده می‌شد و طنین صدای مهر را در گوشه گوشه‌اش می‌توانستی بشنوی. خداوند متعال فرموده که:« وقتی دانستم یاد من ومشغولیت به من بر قلب بنده‌ام مستولی است، او را به سئوال و نجوای با خود مایل می‌کنم». و حسین در میدان یاد و مشغولیت در محبت حق رزمنده‌ای سختکوش و مبارزی خستگی ناپذیر بود و لذا تمامی ذرات وجودش سؤال و نجوای خدایی داشت. حسین علم‌الهدی سیدی والاگوهر و رزمنده‌ای در ابعاد سیاسی، دینی، نظامی، عقیدتی و عاطفی در صحنه‌های همیاری و احسان و تسخیرکننده‌ای درمیادین دلهای سالکان طریق شهیدان بود. سید بزرگوار رزمنده‌ای در سنگر علم بود. سپاه جهاد و دانشگاه همیشه در هق هق هجران این مدرس عقیده و تاریخ اسلام و نهج‌البلاغه ماند. حضور دلاورانه و خالصانه حسین در جبهه ، راهی به سوی پیروزی سپاه دین بر لشگر کفر. حسین با ایراد سخنرانیهای آتشین و جمع‌آوری، تجهیز و توجیه نیروهای مخلص و تشکیل جلسات با مقامات بلند پایه کشوری و لشگری چون حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و شهید بزرگوار دکتر چمران، سرانجام با حضور در خط مقدم و جنگ رودررو با دشمن و همچنین پایه‌گذاری مقر سپاه در شهر هویزه به کمک نیروها عشایر خود را به هدف خویش که همان کعبه مقصود بود نزدیکتر می‌کرد. حسین عاشقانه در تب و تاب بود و با نیروی الهی، دشمن زبون را به درک واصل می‌کرد. حسین دریافته بود که باید « ح» نامش را در حمایت، « س» نامش را در سیرو سلوک الی‌الله، « ی» آنرا در یاری رساندن دین خدا و « ن» آنرا در نبرد با باطل معنا کند. سرانجام پس از گذشت چهارماه از تهاجم عراق اولین عملیات مهم ایران با هماهنگی ارتش، سپاه، بسیج و عشایر منطقه سازماندهی شد. در این عملیات که به هدف آزادسازی پادگان حمید انجام گرفت، ارتش بعنوان نیروی زرهی و سپاه هویزه بعنوان پیاده در پیشایش آنان حمله را آغاز نمودند. دشمن خبر نداشت مسابقه به داوری ایزد یگانه است، ناگهان متوجه حضور سلحشوران گشت. توپخانه آتشین را گشود ولی آنها که برای رسیدن به مراد می‌رزمیدند و پیش می‌رفتند آتش را گلستان یافته و توپخانه به گلهای عشق و شور خود را به کار انداختند و جهنمی به دشمن دون هدیه نمودند. در۱۶دیماه ۱۳۵۹ دو روز بعد از عملیات پیروزمندانه حسین و یارانش، ارتش متجاوز عراق با سازماندهی جدید و تقویت نیرو بوسیله دهها تانک، هواپیما و هزاران سرباز اقدام به حمله مجدد نمود و زمین و آسمان و بیابان هویزه همچون کوره‌ای پر آتش گردید. راهیان کربلا پس از چند روز عملیات و پیاده‌روی بیش از ۲۰کیلومتر در حالیکه آب و آذوقه‌شان تمام شده و بی‌سیم آنها قطع شده بود، ناگهان متوجه حرکت چندین تانک شدند که بسوی آنها در حرکت بود. ابتدا تصور کردند که تانکهای ایرانی به یاری آنها آمد، اما لحظاتی بعد دریافتند که در محاصره ۴۰۰ خفاش خون‌آشام لشگر کفر قرار گرفتند. سایه کریه و مذبوحانه تانکها لحظه به لحظه به حریم ملکوتی حسین و یارانش نزدیک می‌شد و یارانش فنا فی‌الله شده وتمام کمال، محو در واجب الوجود گشته و از خود غافل بودند. چند تانک دشمن فدای هنرنمایی او و همرزمانش شد. فروغ خوشرنگ و دیدگان حسین با آخرین گلوله آر.پی.چی قلبی را نشانه رفت. دل مشتاقش همسفر دیدگانش شد و گلشن معبود را نظاره کرد. نهایت حیات او اینکه جز جلوه دوست چیزی نمی‌دید و جز صدای حق چیزی نمی‌شنید. جز آغوش خدایش به کانونی نمی‌اندیشید و جز در شعله عشقبازی با آستان قرب پروردگار در مجمری نمی‌سوخت. جز رضای باریتعالی جراحت سینه‌اش را مرهمی نبود و جز در آینه دیدار او به چیزی نمی‌نگریست. بر امید تو من امیدها را بر اوراق فراموشی نوشتم خاکریزه، حسین را صعود داد و اسلحه آر.پی.جی او بالهای پروازش گشت. فرشتگان خلعت بهشتی را که بدور گردنش بود بر صورتش انداخته بودند. عجبا! که چفیه، حسین را ساتر شد تا نشعش و نور اهورایی‌اش فقط برای معبودش باشد و فارغ از نگاه به حسرت نشستگان، به حریم قرب رب وارد گردد. ۱۸ماه جسم مطهرش خاک هویزه را دلداری داد. ۱۸ماه دیده خصم را متصرف شد. ۱۸ماه چون مادرش زهرای اطهر(ع) پنهان از چنگ و دندان دنیاپرستان به اعتکاف در خاک همت گمارد. ۱۸ماه آیات قرآن را در خاک زمزمه کرد. ۱۸ماه اسلحه گرم خود را به سینه خاک فشرد. سید حسین ۱۸ماه دیانت و سیاست را در خاک هویزه رویاند. پیکر مطهر و خونرنگ سید حسین علم الهدی کعبه هویزه گشت و طواف گرانی چون فرشتگان خدا و زهرای مرضیه و حضرت اباصالح(عج) بر این کعبه عشق و صفا و لیاقت و شجاعت طواف کردند. سرزمین اندیشه‌اش همیشه سبز و پرچمش لاله‌گون و راهش همیشه جاری و جاوید باد. ******** «« دنیا بداند کربلای‌ عشق‌ اینجاست‌»» زندگینامه شهید به نقل از کتاب مسافران عرش (دانشگاه فردوسی مشهد) سال‌۱۳۳۷ همزمان‌ با سالروز وفات‌ امام‌ موسی‌ ابن‌ جعفر(ع‌) در خانه‌ روحانی‌ متعهد و مجاهد مرحوم‌ آیت‌الله‌ علم‌الهدی‌، فرزندی از خاندان‌ محمد(ص‌) قدم‌ بر عرصه گیتی‌ گذارد. او را حسین‌ نام‌ نهادند همچنان‌ که‌ راهش‌ حسینی‌ بود، ایثار و شهادتش‌ نیز حسین‌وار. حسین‌ از اولین‌ روزهای‌ حیاتش‌ با کلام‌ خدا و آیات‌ قرآن‌ آشنا شد و تربیت‌ یافت‌. در سالهای‌ ۴۱ و ۴۲ حسین‌ که‌ کودکی‌ ۵،۶ ساله‌ بود، جهاد در راه‌ خدا و مبارزه‌ با طاغوتیان‌ را در خانه خود که‌ مرکز مبارزات‌ مردم‌ خوزستان‌ بود بخوبی‌ آموخت‌. او قبل‌ از آنکه‌ به مدرسه‌برود و علم‌ و دانش‌ یاد بگیرد به‌ مکتب‌ قرآن‌ راه‌ یافت‌. در ۱۱سالگی‌ به‌ عنوان‌ یک‌ معلم‌ قرآن‌ در مسجد تدریس‌ می‌کرد. بدین‌ وسیله‌ پیوندی‌ میان‌ مسجد و مدرسه‌ که‌ در زمان‌ رژیم‌ بسیار از یکدیگر جدا بودند ایجاد کرد. اولین‌ مبارزه علنی‌ حسین‌ با رژیم‌ فاسد شاه‌ آتش‌زدن‌ سیرک‌ رقاصه‌های‌ مصری‌ در اهواز بود و در عاشورای‌ سال۱۳۵۳ در اوج‌ خفقان‌ به‌ کمک‌ دیگر دوستانش‌ در کنار دسته‌های‌ عزاداری‌ معمولی‌ ترتیب‌ عزاداری‌ به‌ سبک‌ راهپیمایی‌ را داد. در این‌ راهپیمایی‌ روی‌ سینه همه‌ افراد جمله « ان‌ الحیوه عقیده و جهاد» نوشته‌ شده‌ بود. از آنجایی‌ که‌ بهترین‌ مکان‌ برای‌ گسترش‌ فعالیت‌ علیه‌ رژیم‌ طاغوت‌ دانشگاه‌ بود، حسین‌ تصمیم‌ گرفت‌ وارد دانشگاه‌ شود و چون‌ علاقه شدیدی‌ به‌ رشته‌های‌ علوم‌ انسانی‌ داشت‌ در رشته‌ تاریخ‌ دانشگاه‌ فردوسی‌ مشهد پذیرفته‌ شد. سال۱۳۵۶ که‌ حسین‌ وارد دانشگاه‌ شد آغاز اوجگیری‌ مبارزات‌ دانشگاهی‌ بود و حسین‌ با تجربیات‌ گذشته‌ و فعالیتهایی‌ که‌ علیه‌ رژیم‌ داشت‌ از همان‌ روز اول‌ با انجام‌ کارهای‌ ابتکاری‌ جالب‌ در مدت‌ کوتاهی‌ مثل‌ همه دانشگاهیان‌ به‌ عنوان‌ مبتکر فعالیتهای‌ ضد رژیم‌ شناخته‌ شد. ضمن‌ این‌ فعالیتها، حسین‌ که‌ دانشجویی‌ از خانواده روحانی‌ بود با روحانیون‌ متعهد مشهد تماس‌ گرفت‌ و پس‌ از مدت‌ زمان‌ کوتاهی‌ با آیات‌ عظام سیدعلی‌ خامنه‌ای‌ و طبسی‌ و شهید هاشمی‌ نژاد بسیار صمیمی‌ شد و در مسائل‌ و مشکلات‌ فکری‌ و سیاسی‌ با ایشان‌ مشورت‌ می‌کرد. در مشهد چند بار توسط‌ پلیس‌ دستگیر شد اما با زیرکی‌ خاص‌ آزاد شد. با اوجگیری‌ انقلاب‌ در میان‌ اقشار مردم‌ برای‌ رشد و گسترش‌ فعالیتهایش‌ تصمیم‌ به‌ کار گروهی‌ گرفت‌. برای‌ تحقق‌ این‌ فکر به‌ اهواز رفت‌ و همراه‌ با یارانش‌ گروه« موحدین» را تشکیل‌ داد. در گروه‌ «موحدین» نیز وی‌ به‌ دلیل‌ ابتکار بی‌نظیر و شجاعت‌ فوق‌العاده‌، در همه برخوردها و برنامه‌ها، مبتکر ط‌رح‌ و پیشقدم‌ در عمل‌ بود. وی‌ در جریان‌ حمله‌ به‌ کنسولگری‌ عراق‌ در خرمشهر مسؤول‌ شکستن‌ شیشه‌ و ریختن‌ مواد محترقه‌ در داخل‌ کنسولگری‌ بود و در برنامه‌ اعدام‌ انقلابی« پل‌ گریم» مستشار و مزدور آمریکایی‌ نقش‌ موثر داشت‌. از خصوصیات‌ بارز شهید، تلاش‌ فوق‌العاده‌ وی‌ در مهمان‌ نوازی‌ و یاری‌ به‌ ستمدیدگان‌ و کودکان‌ بود. علم‌الهدی‌، همزمان‌ با ورود امام‌ در کمیته‌ استقبال‌ ایشان‌ حضور فعال‌ داشت. برگزاری‌ جلسات‌ سخنرانی‌ در خوزستان‌، ترور« دانشی» نماینده مزدور مجلس‌، ترور مستشار آمریکایی‌ در واقعه اعتصاب‌ کارکنان‌ شرکت‌ نفت‌، انفجار شهربانی‌ کرمان‌ به‌ دلیل‌ به‌ شهادت‌ رساندن‌ مردمان‌ بی‌دفاع در داخل‌ مسجد، از جمله‌ مجاهدتهای‌ کم‌نظیر این‌ شهید والا مقام‌ به‌ شمار می‌رود. شهید حسین‌ علم‌‌الهدی‌ بعد از بررسی‌ دقیق‌ کتاب‌ ولایت‌ فقیه‌ امام‌(ره‌) مشاهده‌ کرد که‌ جای‌ ولایت‌ فقیه‌ در پیش‌نویس‌ قانون‌ اساسی‌ خالی‌ است‌. بنابراین‌ با کمک‌ یکی‌ از نمایندگان‌ مجلس‌ (آقای‌ اسدی‌نیا) و حجت‌الاسلام‌ آقای‌ موسوی‌ جزایری‌ نماینده وقت‌ اهواز در مجلس‌ خبرگان‌ ط‌رح‌ مذکور در قانون‌ اساسی‌ وارد شد. همزمان‌ با آغاز جنگ‌ تحمیلی‌ و در همان‌ روزهای‌ اولیه‌ جنگ‌، حسین‌ به‌ عنوان‌ مسؤول‌ اعزام‌ نیرو، روزانه‌ صدها نفر از نیروهای‌ اعزامی‌ در شهرستان‌ را با نظم‌ دقیق‌ و مدیریت‌ کامل‌، سازماندهی‌ و تقسیم‌ و به‌ سوی‌ مناط‌ق‌ عملیاتی‌ اعزام‌ می‌کرد و با این‌ مشغله زیاد روزی‌ یک‌ ساعت‌ به‌ رادیو اهواز رفته‌ و برنامه‌ سخنرانی‌ پیرامون‌ غزوات‌ پیغمبر(ص‌) را اجرا می‌کرد. بعد از گذشت‌ کمتر از یک‌ ماه‌ که‌ حسین‌ فرمانده‌ سپاه‌ هویزه‌ بود، به‌ قدری‌ در میان‌ عشایر منطقه‌ نفوذ کرده‌ بود که‌ زبانزد همه‌ شده‌ بود، تا آنجا که‌ عشایر سوسنگرد و هویزه‌ را برای‌ اولین‌ بار به‌ زیارت‌ حضرت‌ امام‌(ره‌) برد. پس‌ از بازگشت‌ به‌ هویزه‌ وی‌ در چندین‌ شبیخون‌ موفقیت‌آمیز شرکت‌ کرد. در برنامه‌ حمله روز اربعین‌ حسینی‌ که‌ فرماندهی‌ شصت‌ تن‌ از برادران‌ پاسدار، جهاد، دانشجو و… را به‌ عهده‌ داشت‌، به‌ عنوان‌ گروه‌ پیشتاز و پیاده‌ ارتش‌ به‌ جنگ‌ با کفار پرداخت‌ که‌ متأسفانه‌ غافلگیر شده‌، در محاصره‌ حدود ۴۰ تانک‌ دشمن‌ قرار گرفت‌. پس‌ از ساعاتی‌ مبارزه‌ با دشمن‌ وقتی‌ مهمات‌ آنها تمام‌ شد در حال‌ تشنگی‌ و گرسنگی‌ نیز به‌ جنگ‌ ادامه‌ دادند تا اینکه‌ یکی‌ یکی‌ به‌ شهادت‌ رسیدند و آخرین‌ نفر، حسین‌ بود که‌ با آرپی‌جی‌ خود سه‌ دستگاه‌ تانک‌ کفار را منفجر کرد و سپس‌ با فریاد الله‌ اکبر در حالی‌که‌ قرآن‌ در دست‌ داشت‌ در روز ۱۶دیماه‌ سال‌ ۱۳۵۹ در کربلای‌ هویزه‌ حسین‌وار به‌ شهادت‌ رسید.

دیدگاه‌ها بسته شده اند.