شهید حمید باکری – هر روز با یک شهید 7
آگوست 24, 2020شهید یعقوب علیاری – هر روز با یک شهید 9
آگوست 27, 2020*** هزینه مطلب : 5 صلوات برای شادی شهداء (فراموش نشود)***
روحی بزرگ در کالبدی کوچک
هشتم آبان، یادآور برگ زرّینی از دفتر حماسه و ایثار دفاع مقدس و سالروز تشییع پیکر مطهری است که در تاریخ انقلاب اسلامی، جاودانه خواهد ماند. شهید محمدحسین فهمیده نوجوان سیزده ساله ای است که بزرگان از کارش در شگفت ماندند و آسمان با دیدنش احساس حقارت نمود. کدامین دست پاک چنین روح عظیمی را در کالبد نوجوانی سیزده ساله جاری کرده است؟ و کدامین خاک شقایقی چنین سرخ را در دامن خود پرورانده است؟ «محمّدحسین» رمزوراز عاشقی و شهادت را از مولایش حسین علیه السلام آموخته بود و در کلاس ولایت، فهمیده ترین بود.
محمد حسین فهمیده، فرزند محمد تقی در سال ۱۳۴۶ در خانوادهای مذهبی در محله پامنار شهر قم چشم به جهان گشود.
وی دوران کودکی را همراه سایر فرزندان خانواده و درکنار برادرش داوود که وی نیز سه سال بعد از شهادت محمد حسین، شهید شد، با صفا و صمیمیت و در زیر سایه محبت و توجه پدر و مادری مهربان، سپری کرد.
محمد حسین در سال 1352، به مدرسه رفت و کلاس اول تا چهارم ابتدایی را با یک معلم روحانی طی کرد. سال پنجم ابتدایی و اول و دوم راهنمایی را به دلیل انتقال خانواده اش به کرج در دو مدرسه در این شهر گذراند.
محمد حسین فهمیده، نوجوانی خوش برخورد، شجاع، فعال، کوشا بود و به مطالعه علاقه زیادی داشت و با وجود این که به سن تکلیف نرسیده بود، نماز میخواند و احترام خاصی برای والدینش قایل بود.
امام بزرگوارمان از این نوجوان 13 ساله به عنوان رهبر یاد فرموده و بدین گونه نام و یاد او، منشا حماسههای بزرگ شد و تحول عظیمی در شیوههای دفاع مقدس و نبرد رزمندگان اسلام ایجاد کرد و راه پیروزی وسرافرازی را یکی پس از دیگری، هموار ساخت.
یک روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود، مبلغ 50 تومان را به دوستش میدهد و از او میخواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او میگوید و از وی میخواهد که تا سه روز به خانوادهاش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند و سپس آنها را مطلع کند.
در تهران یکی از پاسداران کمیته متوجه تصمیم او شده و با وی صحبت و سعی میکند او را از تصمیم خویش منصرف نماید، اما موفق نمی شود. شهید فهمیده که در عزم خود راسخ بود، خود را به شهرهای جنوب کشور می رساند و هرچه تلاش می کند که همراه گروه یا دسته ای که عازم خطوط مقدم جبهه هستند، برود ، موفق نمی شود. تا با گروهی از دانشجویان انقلابی دانشکده افسری برخورد کرده و به نزد فرمانده آنان می رود واز او می خواهد که وی را با خود ببرند.
فرمانده امتناع می کند، اما شهید فهمیده ، آن قدر اصرار می کند تا فرمانده را متقاعد می کند که برای یک هفته اورا همراه خود به خرمشهر ببرد. دراین مدت کوتاه هر کاری که پیش میآید حسین پیشقدم شده و استعداد و قابلیت خود را درهمه کارها نشان می دهد.
در همین مدت کوتاه حضور در خرمشهر با دوستش به نام محمد رضا شمس، مجروح می شوند و آن دو را به بیمارستان منتقل میکنند و علی رغم مخالفت فرمانده آن گروه و با حالت مجروحیت، دوباره به خطوط مقدم در خرمشهر برمیگردد.
در حین برخورد با فرمانده و پس از ممانعت وی از حضور درخط مقدم، چشمان حسین پراز اشک شده و با ناراحتی به فرمانده میگوید: من به شما ثابت میکنم که میتوانم به خط بروم ولیاقت آن را دارم.
اثبات خود
او برای اثبات لیاقت خود یک بار به تنهایی به میان عراقی ها رفته و لباس و اسلحهای از عراقی ها به دست میآورد و در هیئت یک عراقی به نیروهای خودی نزدیک میشود، به طوری که رزمندگان مشاهده میکنند که یک عراقی کوچک به طرف آنان می آید! می خواهند به او شلیک کنند، که یکی از آنان می گوید، صبرکنید با پای خودش بیاید تا اسیرش کنیم. هنگامی که نزدیک میشود، میبینند حسین است که خواسته ثابت کند که می تواند با دست خالی هم با عراقی ها بجنگد و شهامت ولیاقت حضور در خط مقدم را دارد.
نحوه شهادت
محمد رضا شمس، دوست و هم سنگر حسین زخمی میشود و حسین با سختی و زحمت زیاد او را به پشت خط می رساند و به سنگر خود بر میگردد و می بیند که تانکهای عراقی به طرف رزمندگان اسلام هجوم آورده و در صدد محاصره آن ها هستند.
حسین در حالی که تعدادی نارنجک به کمرش بسته و در د ستش گرفته بود به طرف تانک ها حرکت می کند. تیری به پای او میخورد و از ناحیه پا مجروح میشود. اما زخم گلوله نمی تواند از اراده محکم و عزم پولادین او جلوگیری نماید.
بدون هیچ دغدغه و تردیدی تصمیم خود را عملی میکند واز لا به لای امواج تیر که از هر سو به طرف او می آمد، خود را به تانک پیشرو می رساند وآن را منفجر میکند و خود نیز تکه تکه می شود.
افراد دشمن گمان می کنند که حمله ای از سوی نیروهای ایرانی صورت گرفته است، جملگی روحیه خود را می بازند و با سرعت تانکها را رها کرده و فرار میکنند. در نتیجه، حلقه محاصره شکسته می شود و نیروهای کمکی هم میرسند و آن قسمت را از وجود متجاوزان پاک سازی می کنند.
اطـلاعات مـزار
شهر محل دفن : تهران
محل مزار شهید : بهشت زهرا س
قطعه : 24 – ردیف : 44 – شماره : 11
تاریخ تولد: 1346
تاریخ شهادت : 1359/07 روز خاک سپاری 1359/08/08
سن در زمان شهادت : 12 سال
وضعیت پیکر: مشخص
تصاویر شهید محمد حسین فهمیده
خاطره ای از زبان مادر شهید
گاهی حسین را بلند صدا می کردم. جواب نمی داد و بعد از چند لحظه می گفت: بله. می گفتم: حسین، معلوم هست تو کجایی؟ می گفت: «سر قبرم!» می گفتم مگر قبر تو در آشپزخانه یا اتاق است؟ می گفت: «نه، قبر من در بهشت زهرا، قطعه 24، شماره 11 است». هروقت به بهشت زهرا می رفت و بعد برای ما تعریف می کرد، می گفتم: حسین، یک بار من را هم ببر. خیلی دوست دارم به بهشت زهرا بروم. حسین می گفت: «آن قدر بهشت زهرا خواهی رفت که سیر شوی».
زندگی نامه شهید محمد حسین فهمیده
خانواده شهید
محمّدحسین فهمیده، سوّمین فرزند خانواده در بین هفت خواهر و برادر خود بود. پدرش در آن زمان کارگرِ بنا بود. او با برادرش «داوود» که وی نیز به فوز شهادت نایل آمد رابطه و دوستی خاصی داشت. پدر و مادری مهربان، دل سوز و متعهّد داشت. او که در یک خانواده مذهبی به دنیا آمده بود و علاوه بر آن در شهر علم و اجتهاد، زندگی می کرد از همان کودکی با دین آشنا شد و در پرتو تعالیم دینی رشد یافت.
دوران تحصیل
حسین فهمیده در سال 1352 در شهر قم به مدرسه رفت. در سال اول ابتدایی، معلّمش یک روحانی بود و همین امر موجب شد تا نکات علمی، معرفتی و اجتماعیِ فراوانی کسب کند که در ساختن شخصیّتش تأثیر زیادی داشت. «حسین» که به درس خواندن علاقه فراوانی داشت قبل از این که به مدرسه برود، خواندن و نوشتن را فرا گرفته بود و گاهی با برادرش «داوود» به مدرسه می رفت. قبل از شروع درس به دلیل مشکلات و حوادث زندگی، یکی دو سال همراه خانواده به تهران رفت و دوباره به قم بازگشت. او سال اول تحصیل را در مدرسه شهید هادی کریمی گذراند و تمام دوران ابتدایی را در همان جا سپری نمود. سال اول و دوم راهنمایی را نیز در مدرسه حافظ قم پشت سر گذاشت و سال سوم راهنمایی را در مدرسه شهید خیابانی کرج سپری کرد.
خصوصیّات اخلاقی شهید
شهید فهمیده بسیار خوش برخورد و خنده رو بود و با همه با چهره ای گشاده و باز برخورد می کرد. نسبت به همه به خصوص بزرگ ترها مؤدّب بود. برای خانواده خود، به ویژه پدر و مادر، احترام فوق العاده ای قائل بود. از تظاهر و خودنمایی به شدّت بیزاری می جست و نسبت به وفای به عهد حسّاس بود و به قولی که می داد حتما عمل می کرد. از دروغ و ناسزا بدش می آمد. هنگامی که ناراحت می شد در خود فرو می رفت و بسیار رازدار بود. لباس تمیز و مرتّب می پوشید. او مردم و به خصوص انقلابی ها را خیلی دوست داشت و در همه حال با مردم به ویژه افراد تنگ دست در حدّ توان هم دردی و همراهی می کرد.
تربیت صحیح اسلامی
شخصیت شهید فهمیده به دلیل داشتن خانواده ای متدیّن و مذهبی و فضای شهر مقدس قم و نیز داشتن زمینه مساعد روحی و معنوی، سرشار از معنویّت و فرهنگ غنی اسلام بود. مقام معظّم رهبری، مدّظله العالی، در دیدار با خانواده او، با اشاره به حماسه شهید فهمیده، در این زمینه فرمودند: «بروز چنین حوادثی که ناشی از تربیت صحیح و اصالت های خانوادگی است، صرفا در محیط های اسلامی جلوه گری و نورافشانی می کند». از همین روست که حضرت امام خمینی رحمه الله در پیامی که پس از قبول قطعنامه دادند، می فرمایند: «خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند و خوشا به حال مادرانی که چنین فرزندانی را در دامان خود پروراندند».
کار و تلاش
حسین نوجوانی با شور و نشاط و به قول دوستانش «زرنگ و زبل» بود و از رشد جسمی نسبتا خوبی هم برخوردار بود. او روحیه ای خاصّ داشت، به طوری که همیشه می خواست در انقلاب نقش مهمی داشته باشد و علاقه مند بود با نوک هِرم مبارزان و مراکز اصلی مبارزه رابطه داشته باشد. حسین بسیار فعّال و کوشا بود و همواره برای انجام دادن هر کاری اعلام آمادگی می کرد و اجازه نمی داد مادر و خواهرانش مجبور به انجام کارهای سنگین شوند. او در تمام کارها پیش قدم می شد و در کارها خستگی به خود راه نمی داد.
مطالعه
شهید فهمیده در درس خواندن و مطالعه بسیار جدّی و کوشا بود. او به تحصیل علاقه وافری نشان می داد و از کودکی علاقه شدیدی به مدرسه رفتن داشت، به طوری که گاهی اوقات با برادرش داوود به مدرسه می رفت. او در انجام دادن تکالیف درسی از کسی کمک نمی گرفت و هنگامی که درس داشت حاضر نمی شد به کار دیگری بپردازد. هوش بالایی داشت و در کلاس جزو نفرات اول بود. غیر از کتب درسی، کتب دیگر را نیز مطالعه می کرد و گاهی به بعضی دوستانش کتاب هدیه می داد. به کارهای فرهنگی علاقه مند بود و به یکی از دوستانش پیشنهاد کرده بود که به اتفاق هم در زیر پله های خانه شان کتابخانه ای درست کنند.
غیرت و شجاعت
حسین فهمیده نوجوان بسیار غیوری بود و به خصوص نسبت به مسائل دینی غیرت و تعصب خاصی داشت؛ مثلاً در مورد حجاب به خواهرانش تأکید می کرد و معتقد بود که دخترها باید از کودکی به رعایت حجاب عادت کنند. هرگز زیر بار زور نمی رفت. او نوجوانی شجاع و پردل و جرأت بود. هرگاه می خواست کاری انجام دهد، از موانع و مشکلات سر راه نمی ترسید و رشادت و جسارت فراوانی داشت. او یک بار قبل از پیروزی انقلاب با وجود خطرهای فراوان در هنگام تظاهرات، به تفنگ یکی از سربازان در کرج، گل آویزان کرده بود که این کار در روحیه مردم حاضر در صحنه و نیروهای ارتشی اثر خوبی داشت.
عبادت
محمدحسین به نماز و عبادت اهمیت بسیاری می داد. او هنگامی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، نماز می خواند و به مسجد می رفت. هم چنین قرآن تلاوت می کرد و اذان می گفت. او همانند دیگر شهدا عاشق نماز و راز و نیاز با محبوب خویش بود و همیشه خواهران خود را به نماز خواندن دعوت می کرد. هنگامی که در کرج بودند در نمازجمعه تهران شرکت می کرد و به پدر و مادر خود می گفت: حالا که شما نمی توانید در نمازجمعه شرکت کنید، من به جای شما در نماز شرکت می کنم.
سفر به کردستان
در سال 58 هنگامی که کردستان در جنگ و آشوب به سر می برد، حسین فهمیده تنها دوازده سال داشت. او با وجود سن کم راهی کردستان شد تا در کنار رزمندگان اسلام بجنگد. او از خانه رفت و چند روز از او خبری نبود. خانواده و اطرافیان از غیبت او ناراحت و نگران بودند تا این که دو نفر از نیروهای سپاه حسین را به خانه می آوردند و تحویل خانواده می دهند و از او می خواهند تا تعهّد بدهد که دیگر از کرج خارج نشود. امّا او می گوید: «به خودتان زحمت ندهید اگر امام بگوید به هرکجا که باشد آماده رفتن هستم. من باید به مملکت خود خدمت کنم». حتّی با تهدید به زندان هم تعهد نداد و آنها که سرسختی حسین را دیدند از مادرش امضا گرفته، رفتند.
حرکت به سوی جهاد
حسین فهمیده رادیوی کوچکی داشت و مرتّبا اخبار جنگ را دنبال می کرد. هنگامی که عراق به ایران حمله کرد و شهرهای جنوب کشورمان را به اشغال درآورد او بسیار ناراحت بود و حتی بعضی شب ها از ناراحتی نمی خوابید و به مادرش می گفت: باید به این مردم کمک کرد. بالاخره در اولین روزهای سال تحصیلی (مهر سال 59) حسین قلم را زمین گذاشت و برای به دست گرفتن سلاح راهی جبهه شد. او رفت تا حماسه ای خلق کند که در آسمان پرافتخار تاریخ ایران اسلامی چون ستاره ای نورافشانی کند.
لیاقت حضور در خط
حسین فهمیده به هر شکل ممکن خود را به خرمشهر می رساند، اما فرمانده او از حضور او در خطّ مقدّم جلوگیری می کند. او با چشمان پر از اشک به فرمانده خود می گوید: «من به شما ثابت می کنم که می توانم به خط بروم و لیاقت آن را دارم». پس از این گفت وگو حسین لیاقتش را به فرمانده و همگان نشان داد. در همان روزها یک بار به تنهایی میان عراقی ها رفته، لباس و اسلحه ای به غنیمت می گیرد و در شکل و شمایل سربازی عراقی به طرف نیروهای خودی حرکت می کند. هنگامی که حسین به آنها نزدیک می شود با حیرت همه مواجه می شود.
دروازه آسمان
هنگامی که حسین فهمیده به جبهه رفت، خرمشهر، خونین شهر شده بود و جز ویرانی و آثار جنگ چیزی به چشم نمی خورد. همه جا با گلوله های توپ و تانک دشمن بعثی ویران شده بود و دیگر اثری از هیاهوی روزمره اهالی شهر دیده نمی شد. آری، خرمشهر به دست دشمن متجاوز افتاده بود، اما از باطن خرابی های شهر دری به آسمان گشوده بودند و اولیای الهی را به سوی بالا فرا می خواندند. خرمشهر تبدیل به دروازه ای شده بود تا آنان که خانه تن را زندان روح می دیدند، از قفس تن رها شوند و در آسمان بی کران قُرب پرواز کنند. شهید فهمیده نیز از زمره آنان بود.
آخرین هم سنگر
حسین فهمیده در مدّت کوتاهی که در خرمشهر بود با محمّدرضا شمس آشنا می شود و این دو، تا لحظه آخر با هم می مانند. هنگامی که درگیری به اوج خود می رسد، محمدرضا زخمی می شود و حسین برای آن که بدن هم سنگرش پایمال تانک ها نشود با زحمت فراوان او را به پشت خط می رساند و باز می گردد. محمدرضا آخرین کسی است که با حسین وداع می کند و او نیز طولی نمی کشد که همچون حسین فهمیده شربت شهادت می نوشد.
شهادت
با شهادت مظلومانه گروه مدافعان خرمشهر، دشمن با تانک هایش شروع به پیشروی می کند. حسین فهمیده در حالی که تعدادی نارنجک به کمر بسته و نارنجکی در دست گرفته بود، به طرف تانک ها حرکت می کند. این در حالی است که از ناحیه ران پا زخمی شده و تیری به او اصابت کرده است. اما او با عزم راسخ و اراده ای پولادین به سمت تانک ها می رود و خود را به اولین تانک می رساند و لحظه ای بعد صدای انفجاری تانک را از حرکت باز می دارد و بغض گلوگیر خرمشهر می شکفد. تانک های دشمن که گمان می کنند حمله ای به وقوع پیوسته پای به فرار می گذارد و حلقه محاصره شکسته می شود و چندی بعد نیز نیروهای کمکی می رسند. اما دیگر نشانی از قهرمان برجای نیست. او همچون ققنوسی بر آتش می نشیند تا به ابدیّت بپیوندد و جهانی از این سوختن روشن و نورانی می شود.
رهبر دوازده ساله
حضرت امام خمینی رحمه الله این بزرگ مردِ کوچک را رهبر خواندند و فرمودند: «رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود، که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ تر است با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید». این کلام امام، حسین فهمیده را بیش از پیش قهرمان و جاودان ساخت و از او الگویی ساخت که برای همیشه سرمشق نوجوانان و جوانان این مرز و بوم باشد.
تشییع گل بر دست ها
محمدحسین فهمیده در مهرماه 1359 به شهادت رسید و در هشتم آبانماه در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. پدرش می گوید: «آخرین قطعه های ایثار و مقاومت را تحویل گرفتیم تا به سردخانه تحویل دهیم و سپس به اقواممان در کرج برای تشییع جنازه اطلاع دهیم. از بهشت زهرا که بیرون آمدیم عکس حسین را بر روی مینی بوس مشاهده نمودیم. ما حداکثر بیست نفر بودیم ولی در هنگام تشییع جنازه خدا شاهد است تشییع جنازه ای از حسین کردند که من یاد ندارم و هاج و واج مانده بودم که این مردم از کجا آمده اند، از کجا بلندگو و… تهیه نموده اند. سه مرتبه تابوت را بر زمین گذاشتند و مداحان مدیحه سرایی نمودند تا ما به قطعه 24 ردیف 44، شماره 11 رسیدیم و او را به امانت دار اصلی سپردیم. الحمدللّه؛ خدا را شکر می کنیم که به این افتخار رسیدیم».
حماسه ای برجسته در دفاع مقدّس
مقام معظم رهبری،مدظله العالی، درباره حماسه شهید فهمیده می فرمایند: «زنده نگه داشتن یاد حادثه شهادت دانش آموز بسیجی، شهید فهمیده از اصالت های دفاع مقدّس می باشد» و در دیدار با خانواده شهید در تاریخ 7/8/74 فرمودند: «از این اصالت ها در طول دفاع مقدس خیلی هست؛ اگرچه بعضی، مثل این قضیه، برجسته است. نباید بگذارید اینها فراموش بشود. باید اینها را احیا بکنید و زنده نگه دارید. خداوند ان شاءاللّه شماها را موفّق بدارد. همه برادران و خواهرانی را که تشریف دارند و شهید عزیز (حسین فهمیده) و همه شهدا و این خانواده محترم را هم ـ که یک چنین جوان و نوجوانی را پرورش دادند و تقدیم راه خدا کردند ـ با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم محشور کند و ان شاءاللّه خداوند این دو شهید را مشمول رحمت خود و این خانواده را مشمول فضل خودش قرار بدهد».
اسوه های بیداری
روز هشتم آبان به یاد نوجوان بسیجی، شهید محمدحسین فهمیده، روز نوجوان نام گذاری شده است. شهید فهمیده نه تنها اسوه رشادت و مقاومت ملّی، بلکه الگوی همه نوجوانان و جوانان برای یک زندگی آگاهانه و اقدام شجاعانه در دفاع از اسلام و میهن اسلامی است. شهید فهمیده و تمامی نوجوانان شهید که یاد حضرت قاسم علیه السلام و دیگر حماسه آفرینان بنی هاشم را تداعی می کنند بهترین سرمشق برای آینده سازان میهن اسلامی مان هستند و خون پاکشان راهنمای نسل انقلاب است.