شهید مجید نورعلیشاهی – هر هفته با یک شهید 19
سپتامبر 30, 2020
شهید عبدالحسین برونسی – هر هفته با یک شهید 21
اکتبر 14, 2020
نمایش همه

شهید محمد سپهری – هر هفته با یک شهید 20

*** هزینه مطلب : 5 صلوات برای شادی شهداء (فراموش نشود)***

آنچه جان عاشقان از دست زلفت می کشد ****کس ندیدست در جهان جز کشتگان کربلا

شهید 19 ساله محمد سپهری ارادت بسیار زیادی به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) داشتند و دوستان ایشان بعد از شهادتش در خواب وقتی از زمان شهادتش پرسیدند به آنها جواب داده بود که “وقتی به زمین افتادم حضرت فاطمه زهرا بر بالین من حاضر بودند و سر من را بر زانو گرفتند” – محمد در درگیری با دشمن از ناحیه پهلوی چپ مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و به شهادت رسید.

شهید محمد سپهری در 15 دی ماه سال 1347 در شب شهادت امام محمد باقر علیه السلام ، در شهر تهران و در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش ابوالقاسم، خیاط بود و مادرش،فاطمه نام داشت.

محمد سومین فرزند خانواده بود، مادر اشاره دارند به، بدنیا آمدن بسیار راحت محمد، مادر می گویند زمانی که محمد را باردار بودن چون در دوران ستمشاهی بودند و محمد سومین فرزندشان است، شاید با مشکلات زیادی مواجه شوند. اما همسرشون که ایشان هم به شهادت رسیدن ، همیشه دلداری می دادند که، ما از آینده درخشان کودک خبر نداریم ، و شاید این کوک عالمی بشود و ما خبر نداریم.

از کودکی بسیار صبور ، آرام ، متین و مهربان بود و اهل عبادت و تهجد(شب زنده دار) بود. نمازش را اول وقت می خواند و به همراه پدر در اکثر مواقع در مساجد شرکت می کرد و در سنین نوجوانی هم به فعالیت های فرهنگیان روی آورد.

همان طور که ذکر شد، محمد اهل عبادت و تهجد بسیاری بود و همیشه نیمه شب ها  بیدار می شد و نماز شبش هیچ وقت ترک نمیشد و در بیشتر مواقع روزه بود، همچنین نماز اول وقت محمد هیچگاه ترک نمی شد و حتی اگر نماز صبح دیر بیدار میشد( خیلی کم اتفاق می افتاد) در دفترش می نوشت که به دلیل دیر بیدار شدن امروز را روزه می گیرم یا اینکه دو روز را روزه می گیرم.

محمد از کودکی ذهن فوق‌العاده‌ای داشت بسیار باهوش بود، دوران ابتدایی خودش رو به خوبی گذراند، البته همراه با اعتراضاتی که در راهپیمایی های اوایل انقلاب داشت.

دروس را خیلی خوب فرا می گرفت و به همین دلیل با نمرات خوبی قبول شد. اطرافیان میگویند: ذهن محمد جستجوگر بود و از کودکی و دوران ابتدایی سوالات مختلفی از معلم می‌پرسید و تا رسیدن به پاسخ سوالات آرام و قرار نداشت. در مدرسه از معلمان فراتر از درس سوالاتی می پرسید و سوالات بالاتر از سن و سالش بود، به طوری که حتی معلم ها درپاسخ به سئوالات ناتوان بودند.

مدیر و معلمان به پدر و مادر محمد توصیه کردند که در مدارس نمونه ثبت نامش کنند. و به همین ترتیب محمد را در مدرسه مکتب السادات سپاه ثبت نام کردند. و علاوه بر این که دروس دبیرستان رو فرا می گرفت ، دروس حوزه رو هم در حال فرا گرفتن بود. در دوره ای که جنگ تحمیلی آغاز شده بود محمد آرام و قرار نداشت و اصرار زیادی داشت که به جبهه برود. در اوایل دوره جنگ محمد دیپلم خود را اخذ کرد.

نحوه انتخاب دوستان:

(از زبان خواهر محمد): همیشه سن و سال دوستان محمد از خودش بیشتر بود و همیشه دوست داشت دوستانش از خودش آگاه تر باشند ، یکی از دوستان ایشان آقای پناهیان بودن، ایشان سالگرد های محمد که میان برای مراسم همیشه تاکید می کنند که محمد استاد اخلاق همه ما بود.

در زمان جنگ تحمیلی محمد همیشه سعی می کرد در جبهه باشد و بارها با همین سن پایین در جبهه مجروح شده بود، اما سعی می کرد بعد از بهبودی بلافاصله به جبهه برگردد.

در نامه هایی که از جبهه می فرستاد نکات اخلاقی جالبی وجود داشت، مثلا بر روی نامه ها اکثراً از ماموران پست تشکر می کرد و همیشه آنان رو بسیار تلاشگر و زحمتکش خطاب می کرد. همیشه محیط جبهه رو محیطی برای تزکیه میدانست و می گفت خیلی دوست دارم تمام عمر را در جبهه باشم و به خود سازی بپردازم. خیلی مادر رو دوست داشتند و همیشه به مادر احترام زیادی می گذاشتند و همیشه خانواده رو به این کار توصیه می کردند.

دفترچه خاطرات محمد:

نکته: در اول صفحه خاطرات برای شفاء دوستان جانبازش و برای سلامت برگشتن دوستانش از جبهه و غیره … نذر خود را برای یادآوری می نوشت و همیشه نذر روزه و صلوات برای آنان برمی داشت.

قسمتی از دفترچه خاطراتش برای دوری از گناه نوشته :

امروز ۱۴ تیر ماه ۶۵ می باشد و به سوی خداوند استغاثه می‌کنم و از خدای بزرگ طلب می‌کند که گناهانی که در ماه پیش انجام دادم را ببخشد و مرا در این ماه پاک و استوار نگه دارد و توفیق کند که به جبهه بروم تا به سربازان آقا امام زمان (عج) بپیوندم . من که نه تنها جو محیط خود را به سوی خدا سوق ندادم بلکه در نفس خویشش کوتاهی کردم و هر روز یک گناه بزرگ به گناهان من اضافه میگردد، لذا از حق تعالی می خواهم که مرا از محیط پاک دور نکند و قلب مرا به خود نزدیک کند.

در مورد شهادت یکی از دوستا محمد ، که دومین شهید آن خانواده بودند در دفترچه خاطرات نوشته بود:

امروز تشییع جنازه شهید با روح و سرباز امام زمان ، که دومین گل این خانواده بودند جان گرفت، دیگر به نظر می رسد یک شهید از یک خانواده کار مهمی نمی باشد و اسلام به این خون ها بیشتر نیاز دارد، خداوند ما را جزء شهداء و سربازان آقا اباعبدالله قرار دهد.

نحوه شهادت

محمد در عملیات های مختلفی شرکت کرد که از بزرگترین آنها عملیات کربلای 4 و کربلای 5  و نصر 7 بود.

عملیاتی که در آن محمد به شهادت رسید، عملیات نصر7 بود. محمد در سن 18 سالگی در شب  عید قربان سال 1366 مقارن با 21 مرداد ماه در عملیات نصر 7 در ارتفاعات دوپازای سردشت(غرب) در درگیری با دشمن دچار مجروحیت شد و ترکش خمپاره به پهلوی چپ محمد برخورد کرد و به درجه رفیع شهادت نائل گشت. ( نکته ای که بود، محمد همیشه ارادت زیادی به حضرت فاطمه داشتند و جراحت ایشان خیلی شبیه به ایشان بود ).

دوستان ایشان بعد از شهادتش در خواب وقتی از زمان شهادتش پرسیدند به آنها جواب داده بود که “وقتی به زمین افتادم حضرت فاطمه زهرا بر بالین من حاضر بودند و سر من را بر زانو گرفتند”


اطـلاعات مـزار

شهر محل دفن : تهران

محل مزار شهید : گلزار شهداء بهشت زهرا (س)

قطعه : 27 ردیف : 57 شماره : 14

تاریخ تولد: 1347/10/15

روز شهادت: 1366/05/15

سن در زمان شهادت : 19 سال

محل شهادت: ارتفاعات دوپازای سردشت

عملیات : نصر 7

وضعیت پیکر: مشخص


وصیتنامه شهید محمد سپهری

«بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَقَالُوا لِإِخْوَانِهِمْ إِذَا ضَرَبُوا فِی الْأَرْضِ أَوْ کَانُوا غُزًّى لَّوْ کَانُوا عِندَنَا مَا مَاتُوا وَمَا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اللَّهُ ذَٰلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ ۗ. وَاللَّهُ یُحْیِی وَیُمِیتُ ۗ. وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۱۵۶) وَلَئِن قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَحْمَةٌ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ.


با سلام به آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی.
با شکر و سپاس به خداوندی که با این همه گناه که داشتم برای چندمین بار برمنت گذاشت مرا به این محیط پاک و الهی نزدیک کرد و این عاصی گنهکار را در کنار عاشقان آقا ابا عبدالله جای داد با این همه کوتاهی که

در شهر خود کردم، آه که چه فرصت‌هایی برای امر به معروف و نهی از منکر پیش آمد که نکردم چه شب‌هایی که می‌توانستم خدا را یاد کنم، اما نکردم چه مراتبی را می‌توانستم طی کنم و کوتاهی کردم و چقدر حقوق اسلام و مردم را ضایع کردم.

افسوس که چه فرصت‌های گرانبهایی را از دست دادم و در نفس خویش و در اصلاح جامعه‌ام کوتاهی کردم، اما باز خداوند با فضلش با من برخورد کرد.
اکنون که در این مکان مقدس هستم در این مکان هزاران شهید مردان پاک و مومن در این جا به مراتب خوش افزودند و خود را به کمال رساندند و چه افرادی با صفایی که خون‌شان در این مکان‌ها ریختند و برای حفظ اسلام چه از خود گذشتگی‌هایی انجام دادند.
آری در این مکان احساس شور و شعف می‌کنم؛

و از خداوند می‌خواهم که از گناهان من در گذرد و مرا در راه خویش به شهادت برساند و از آقا امام زمان (عج) عاجزانه تقاضا می‌کنم که مرا جزو سربازان خود بداند. از خانواده از اقوام و دوستان و آشنایان طلب حلالیت می‌کنم.
از پدرم که شرمنده ماندم ان‌شاءالله که با ریخته شدن خونم از شرمندگی و بی احترامی‌هایی که به او کردم درآمده باشم. از مادرم تقاضا می‌کنم که اگر بر سر هوای نفس و غرور جوانی بر او بدی کردم و از فرمانینش سرپیچی کردم.

از برادران و خواهرم از اینکه شاید صحبت‌هایشان جامعه عمل نپوشانیدم و همه‌اش فکر هوای

نفس خویش بودم مرا ببخشند و از خانواده‌ام می‌خواهم در مراتب حیاء و تقوا کوشا باشند و ضمناً می‌خواهم که حسن برادر کوچکم را به خوبی تربیت کنند که ادامه راه شهدا داده و اجرا کننده فرمانین اسلامی باشد؛ و از همه می‌خواهم که پیروی خط امام را کرده و همواره در اصلاح و کمک و پیروی این انقلاب کوشا باشند. البته من شرمنده‌ام از شما چیزی را بخواهم که خود شاید عمل نکرده‌ام، اما حداکثر تلاش خویش را برای این که تقوی و علم کسب کنید انجام داده و واقعاً شیعه ائمه معصومین باشید.
از خانواده‌ام می‌خواهم که همواره رزمندگان اسلام را یاری کنند

و این را بدانند که من در این جنگ تنها کشته نشده‌ام و بدانید که اگر خداوند این چنین می‌خواست و کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ و هرگاه برای من خواستند بگریند بر مظلومیت امیرالمومنین و ائمه معصومین گریه کنند بر سالار شهیدان ابا عبدالله بگریند و بر مصائب اهل بیت گریه کنند که مصیبت آن‌ها بالاتر از این مصائب می‌باشد.
از آن‌ها می‌خواهم که برای شهدای اسلام دعا کنند و دعا کنند که خداوند مرا کشته در راهش قبول کند. در آخر از همه حلالیت می‌خواهم و ضمناً اگر توانستید مرا پیش پدرم به خاک بسپارید.
در وسائلم صاحب اختیارید ۲ هفته برای نماز قضا بخوانید با دعا برای همه که آن دنیا از روی ائمه معصومین که رنج و مشقت‌های بسیاری برای دین کشیده‌اند شرمنده نباشم.
والسلام علیکم و رحمة الله برکاته
یکشنبه ۳۰ آذر»

دیدگاه‌ها بسته شده اند.