شهید سید احمد پلارک – هر روز با یک شهید 13
آگوست 31, 2020
شهید حمیدرضا ملاحسنی – هر روز با یک شهید 15
سپتامبر 2, 2020
نمایش همه

شهید جلیل محدثی فرد – هر روز با یک شهید 14

*** هزینه مطلب : 5 صلوات برای شادی شهداء (فراموش نشود)***

در عملیات والفجر 8 با این که پایش شکسته بود اصرار دوستان را برای آمدن به پشت خط نپذیرفت و به درون آب رفت و فرماندهی گردان خط شکن را در عملیات والفجر 8 به عهده گرفت. بار دیگر به سختی مجروح شد و مدتی بستری بود و هنوز بهبودی حاصل نشده بود، که دوباره به جبهه رفت.

جلیل محدثی‌فر اول شهریور سال ۱۳۴۲ در مشهد مقدس به دنیا آمد. وی سومین فرزند خانواده بود و قبل از دبستان به مکتبخانه می‌رفت. دوران ابتدایی را در مدرسه حسینیه باقریه و جوادیه به پایان برد.

جلیل دوره راهنمایی را در مدرسه محراب خان، به پایان رساند و سپس وارد دبیرستان آیت الله کاشانی (فعلی) شد که این دوران همزمان با اوج انقلاب بود و وی در تمام صحنه‌های انقلاب، صحنه گردان و پرچمدار بود و یک بار هم مجروح شد.

وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان یک حزب اللهی روشن و اصیل، در محیط دبیرستان علیه گروه‌های منحرف وارد عمل می‌شد. در سال 1359 دبیرستان را رها کرد و به جبهه رفت.

با آغاز جنگ تحمیلی وی با پایمردی و استقامت و شجاعت کم نظیر، در کنار سردار پر افتخار اسلام شهید چمران در جنگ‌های نامنظم و چریکی مظلومانه جنگید و بعد به عنوان تخریب‌چی و در جبهه‌های گرم جنوب و کوهستان‌های سرد کردستان خدمت کرد.

جلیل محدثی فرد در سن 22 سالگی ازدواج کرد که مدت زندگی مشترک آنها دو سال بود. ثمره این ازدواج پسری به نام جلیل است که در سال 1366 به دنیا آمد.

چند روز بعد از عروسی، باز هم به جبهه رفت و در جبهه به صورت افتخاری خدمت می‌کرد. مستمری را که می گرفت، در صندوق کمک به جبهه می انداخت. می گفت: همه باید به هر نحوی به دولت کمک کنیم.

در عملیات‌های بسیاری از جمله والفجر 8، کربلای 4، کربلای 5 و نصر 4 شرکت داشت. بارها به شدت مجروح شد و یکی، دو ماه در بیمارستان شیراز و تهران بستری بود.

مجروح شدن خود را به کسی خبر نمی‌داد و در بیمارستانها هیچ ملاقات کننده‌ای نداشت و خانواده بعدها از مجروح شدنش با خبر می‌شدند. تمام بدنش مجروح بود و احتیاج به عملهای مختلف داشت، اما آن قدر غرق در جهاد بود که جسم مجروحش را فراموش کرده بود. می گفت: وقتی در جبهه هستم هیچ دردی ندارم.

در عملیات والفجر 8 با این که پایش شکسته بود اصرار دوستان را برای آمدن به پشت خط نپذیرفت و به درون آب رفت و فرماندهی گردان خط شکن را در عملیات والفجر 8 به عهده گرفت. بار دیگر به سختی مجروح شد و مدتی بستری بود و هنوز بهبودی حاصل نشده بود، که دوباره به جبهه رفت.

تصویر زیر مربوط به ایامی است که شهید جلیل محدثی‌فر مسئولیت آموزش واحد تخریب «لشکر ۲۱ امام رضا» را بر عهده داشت و مشغول آموزش نحوه خوابیدن روی سیم خاردار در مواقع اضطراری می‌باشد. این عکس در سال 1362 در منطقه فکه به ثبت رسیده است.

در بحرانی‌ترین لحظات جنگ، وقتی زمان لازم برای بریدن سیم‌های خاردار وجود نداشت، تنها گزینه پیش روی رزمندگان، قرار گرفتن یک نیروی داوطلب روی سیم‌های خاردار بود، تا سایر رزمندگان پا روی بدن او گذاشته و از سیم خاردار بگذرند. رزمنده داوطلب معمولا بر اثر جراحات وارده به واسطه سیم خاردار، به شهادت می‌رسید.

خاطره‌ای از شهید جلیل محدثی‌فر:

… در آن سال وقتی با چند تن از دوستانم به اهواز رسیدیم فکر کردیم با چه وسیله ای با عراق بجنگیم که با اندک پولی که داشتیم هر کدام یک کارد غواصی خریدیم و به پایمان بستیم و راهی جبهه شدیم.
شهید جلیل محدثی‌فر درباره خمپاره 60 می گفت: نامرد تر از خمپاره 60 وجود ندارد، چرا که بدون هیچ سر و صدایی می‌آید و عاقبت با ترکش یکی از همین خمپاره‌ها به شهادت رسید.
… خدا نکند که جنگ تمام شود و من زنده بمانم.

نحوه شهادت

در عملیات‌های کربلای 4 و 5 یکی از مهمترین گردانها، گردان یاسین بود که شهید محدثی فرماندهی آن را برعهده داشت. او یکی از بهترین طراحان عملیاتی بود. در برابر مشکلات و گرفتاریها فردی صبور و آرام بود.

عملیات نصر 4 در تاریخ 10 تیر 1366 در منطقه ماووت آخرین میعاد این فرمانده جسور ایرانی بود. او در این عملیات به علت اصابت ترکش خمپاره 60 میلیمتری به ناحیه سر و پای چپ، به شهادت رسید.

شهید در حالی که یا زهرا می‌گفته به شهادت رسیده است.


اطـلاعات مـزار

شهر محل دفن : مشهد

محل مزار شهید : بهشت رضا ع

قطعه : 30 ردیف : 80 شماره : 12

تاریخ تولد: 1342/062

روز شهادت: 1366/04/10

سن در زمان شهادت : 24 سال

محل شهادت: ماووت

عملیات : عملیات نصر 2

وضعیت پیکر: مشخص

پیکر پاک شهید جلیل محدثی فر در مزار شهدای بهشت رضا (ع) بلوک ۳۰، ردیف ۸۰، شماره ۱۲در کنار دیگر دوستان و همرزمانش به خاک سپرده شده است.


کتابی براساس زندگی شهید محدثی‌فر با عنوان «مردی از بهشت» در سال 1388 به قلم منیژه نصراللهی توسط انتشارات ستاره‌ها منتشر شده است.

این کتاب در 136 صفحه تالیف شده و اختصاص به سرگذشت‌نامه این شهید در دوران دفاع مقدس دارد و در سال 1388 در کنگره بزرگداشت سرداران شهید و بیست و سه هزار شهید استان‌های خراسان عرضه شده است.


وصیتنامه شهید جلیل محدثی فرد

… امیدوارم همسر زینب صفتم، همچون زینب (س) که در چهار سالگی تا آخر عمر شریفشان در مصیبتها صبر می‌کردند، شما نیز صابر و کوشا باشید و بعد از شهادت من، شما به وظیفه اسلامی خود عمل کنید.

من با عقيده به اينكه مسلمان هستم و شيعه و جهاد در راه خدا را واجب مى‌دانم و با توجه به اينكه در اين برهه از زمان احساس كردم كه اسلام به وسيله مستكبران و ظلم پيشه‌گان مورد عناد و تجاوز قرار گرفته، در جبهه‌هاى نور عليه ظلمت شركت كرده‌ام و براى بنده حقير هيچ فرقى نمى‌كند كه در كدام نقطه از اين زمين خاكى با باطل بجنگم چه در افغانستان مظلوم، چه در فيليپين يا لبنان و … و بايد بدانيم كه انسانها به حسب خلقت مساوى آفريده شده‌اند و هيچ انسانى بر حسب خلقت به طور كلى امتياز حقوقى بر انسان ديگر ندارد و اين را متذكر مى‌شوم كه كرامت و فضيلت انسان به سه چيز است : علم هل يستوى الذين يعلمون و الذين لايعلمون و جهاد در راه خدا، فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما و سوم تقوا و پاكى از آلودگى، ان اكرمكم عندالله اتقيكم. اميدوارم كه انسانها اين سه مورد را براى خود الگو قرار دهند و به علم جهاد و تقواى خود بيفزايند و اخلاق التذاذى خود را به دور اندازند و اخلاق تدبيرى خود را تقويت كنند.

ما رزمندگان اسلام بر اين عقيده هستيم كه به جبهه آمده‌ايم كه تا آنچه را خدا به ما داده در راه او تقديم ايزد متعال كنيم و در اين راه از خداوند منان توفيق مى‌خواهيم تا آنچه را كه از دست ما برمى‌آيد را انجام دهيم و اميدواريم تا همچون مولايمان امام حسين شهادت در راه خدا نصيب ما بشود، انشاء الله.

چند نوشته و خاطره از شهید جلیل محدثی فرد

خاطره از مادر شهید

  • جلیل از همان کودکی از نظر رفتار با دیگر بچه ها فرق داشت. یادم می‌آید زمانی که 9 ساله بود، تصمیم گرفت که تلویزیون تماشا نکند، طوری که خواهر و برادرهای دیگر مواظب بودند که آیا به تصمیمی که گرفته، عمل خواهد کرد یا نه و همیشه او را زیر نظر داشتند و آن قدر مصمم بود که از زمانی که گفته بود تلویزیون نگاه نمی‌کنم، نگاه هم نکرد.
  • او نمی‌خواست ازدواج کند و با اصرار زیاد ما راضی به ازدواج شد. گفت: باشد ازدواج می کنم که اگر شهید شدم دینم کامل شده باشد. انتخاب همسرش را به عهده مادرش گذاشته بود، تمام کارها را ما انجام دادیم، خواستگاری و مراسم عقد همه را آماده کردیم و بعد زنگ زدیم تا همان شبی که می خواستیم عقد کنیم ایشان از جبهه آمدند. بعد از عقد، ایشان می‌خواست به جبهه برود، از او خواستیم که مدت دیگری را اینجا بماند. در جواب ما گفت: مادر! من در آنجا غذا تقسیم می کنم و افراد زیادی آنجا هسنتد که اگر من نروم مشکلات زیادی برایشان پیش می آید. گفتم مگر تو آشپزی بلدی؟ در جواب گفت من که آشپزی نمی کنم. من غذا تقسیم می کنم و شما راضی هستید آنهایی که این همه زحمت می کشند گرسنه بمانند. پس من باید بروم و از شما می خواهم که بگذارید که به جبهه بروم.
  • هر دفعه که به جبهه می رفت، چهارشنبه روضه موسی بن جعفر می خواندم. آخرین باری که می خواست برود گفت: مادر، من این دفعه 25 روز بیشتر در جبهه نیستم و برمی گردم و من هم گفتم: حالا که زود برمی‌گردی دیگر روضه نمی‌خوانم. بعد از اینکه به جبهه رفت، در تماس تلفنی که با او داشتم گفتم: که چکار کنم روضه بخوانم یا زودبر می‌گردی؟ گفت: روضه را بخوان و من هم رفتم و به آقا گفت که جلیل بازهم به جبهه رفته. یک هفته اول را که روضه خواندم، برای هفته دوم خبر آمد که جلیل شهید شده است. درست سر همان 25 روز شهید شد.

برخی از عظمت های روحی شهید

حجت الاسلام ‘سيد محمد انجوي نژاد’ يكشنبه شب در نشستي به مناسبت بزرگداشت سالروز شهادت فرمانده گردان ياسين؛ شهيد محدثي فر كه در سازمان خدمات مشاوره اي جوانان و پژوهشهاي اجتماعي آستان قدس رضوي برگزار شد، افزود: فرمانده گردان ياسين كه در عمليات هاي كربلاي 4 و 5 حماسه آفريد، جواني 24 ساله بود.

وي بيان كرد: رفتار و كردار شهيد محدثي فر به گونه اي بود كه در برخورد با او به هيچ وجه گمان نمي كردي فقط 24 سال دارد؛ بچه هاي گردان او را مانند مرجع تقليد 70 ساله مي پنداشتند كه مي توانند به آنان بگويد كه به بهشت مي روند يا جهنم.

وي گفت: جليل فرمانده ما در گردان غواصان ياسين بود؛ او جواني كم سن و سال بود اما 50 ساله نشان مي داد و رفتار و كردارش به گونه اي نبود كه ما وي را فقط يك جوان به حساب آوريم بلكه مقامش را از يك استاد دانشگاه يا رييس حوزه بالاتر مي دانستيم.

وي اظهار كرد: جليل شخصيتي داشت كه بر دلها فرماندهي مي كرد و با بررسي نحوه حضور وي در عمليات هاي كربلاي 4 و 5 كه از دشوارترين عمليات هاي دوران دفاع مقدس به شمار مي رفت، به عظمت روحي اين شهيد پي مي بريم.

مدير كانون فرهنگي رهپويان وصال شيراز گفت: آقا جليل و ديگر فرماندهان ما در جنگ بزرگوار بودند و بزرگواري يك عظمت روحي است .

انجوي نژاد اظهار كرد: فضاي جبهه كاملا ملكوتي است و وقتي جواني مانند شهيد محدثي فر با ذهن پاك جواني خود در فضاي معنوي جبهه قرار مي گيرد بعد از مدتي به بالاترين درجه عظمت روحي مي رسد و ما از اين دست فرماندهان در جنگ بسيار داشتيم.

وي افزود: امثال شهيد محدثي فرد، بزرگواراني بودند كه همه چيز خود را و همه تعلقات دنيوي را پشت سر گذاشتند و جان بر كف به جبهه آمدند.

وي بيان كرد: انجام واجبات و مستحبات دين مثل نماز شب خواندن و هميشه وضو داشتن، كف عبادت است اما بالاتر از آن، دينداري در عمل و رفتار است و شهيد محدثي فر به معناي واقعي كلمه در عمل و كردار، ديندار بود.

او ادامه داد: ما مسلمانان در عبادت مشكل نداريم، مشكل ما در رفتار و كنترل نفس است؛ خودكنترلي در بحران مهمترين بخش داشتن اخلاق و عبادت كاربردي است و جليل آقا اين گونه بود.

اين همرزم شهيد محدثي فر گفت: صبوري و خود كنترلي جليل آقا زماني بروز پيدا مي كند كه 400 نفر از گردانش در عمليات كربلاي 4 تكه تكه شوند و از اين تعداد فقط هفت نفر كه نيمي از آنان نيز مجروح بودند، باقي ماندند و اين شهيد خم به ابرو نياورد و همچنان صلابت خود را حفظ كرد.

انجوي نژاد اظهار كرد: وقتي جليل آقا صحبت مي كرد بچه هاي گردان فكر مي كردند كه يك مرجع تقليد 70 ساله صحبت مي كند؛ زماني كه جليل آقا از نظرها غايب مي شد گمان مي كرديم به جلسه فرمانده لشگر رفته است در حالي كه بعدها فهميديم در گوشه اي دور از چشم بچه ها به نماز و دعا و توسل مشغول بوده است.

وي بيان كرد: در شب عمليات گردان ياسين سوم؛ جليل آقا به ما توصيه كرد كه از اذكار براي زندگيتان استفاده كنيد به اين معنا كه هر زمان كه ترسيديد لاحول ولا قوه الا بالله بگوييد، هر زمان كه ريا كرديد لا اله الا الله بگوييد و هر زمان كه ديديد قدرت ديگري از شما بيشتر است الله اكبر بگوييد؛ اين نشان مي دهد كه نگاه شهيد محدثي فر به دين كاربردي بود و تنها يك مرجع تقليد مي تواند اين گونه صحبت كند.

وي اظهار كرد: امروزه دين دائما بر سر زبان خيلي از افراد است اما عمل و رفتارشان بويي از دينداري نبرده و فقط از دين نماز و روزه آن را فهميده اند اما شهيد محدثي فر اين گونه نبود و دينداري او در رفتار و اخلاقش نمايان مي شد.

وي گفت: جليل بودن شهيد محدثي فر لحظه اي نمايان مي شود كه صلابت و رضايت و روحيه خود را پس از شكست در عمليات كربلاي 4 حفظ مي كند و براي شركت در عمليات كربلاي 5 آماده مي شود.

وي با بيان اينكه دينداري و خودكنترلي در بحران مهمترين ويژگي شهيد محدثي فر بود، افزود: عظمت روحي شهيد محدثي فر در عمليات كربلاي 4 كه گردان شكست خورد مشخص شد نه در عمليات كربلاي 5 كه پيروزي نصيب گردان گشت.

يكي ديگر از همرزمان شهيد محدثي فر در اين نشست گفت: در عمليات كربلاي 4 كه بيشتر بچه ها شهيد يا مجروح شده بودند، تنها صداي آرام و پر از اميد جليل آقا كه از پشت بيسيم به گوشم رسيد، قوت قلب من بود در حالي كه خودش بعد از قوت قلب دادن به همرزمانش در گوشه اي دور از همه به خاطر از دست دادن گردانش گريه كرد.

‘عليرضا دلبريان’ افزود: شهيد محدثي فر از بچه هاي تخريب چي بود و به قول رزمنده ها تخريب چي آچار فرانسه جبهه است و همه نوع كاري در هر شرايطي را انجام مي دهد.

وي افزود: جليل آقا تخريب چي غواصي بود كه ساعتها در آب سرد باقي مي ماند و خم به ابرو نمي آورد؛ علي رغم سن كم شهيد، او بزرگ مردي بود كه در جهبه حماسه ها آفريد.

او اظهار كرد: شهيد محدثي فر در طول مدت جنگ آنقدر مجروح شد كه تمام تنش پر از تركش‌ هاي ريز و درشت بود؛ به علت غواصي زياد در آبهاي بسيار سرد زمستاني، مدام سردرد داشت.

وي گفت: جليل آقا در مدت هفت سال حضور در جبهه‌ هاي غرب و جنوب، دلاوري‌ ها و رشادت‌ هاي زيادي از خود نشان داد اما در عين حال بسيار متواضع و فروتن بود و هيچ درخواست و توقعي از كسي نداشت.

وي با بيان اينكه فرماندهان كم سن و سالي مانند شهيد محدثي فر با توكل واقعي به سمت دشمن رفتند و هيچ امكاناتي نداشتند؛ گفت: گردان 15 نفره ما به فرماندهي شهيد محدثي فر هنگام ورود به خرمشهر براي انجام عمليات هيچ جايي نداشت و در يك مرغداني مستقر شد.

وي اظهار كرد: جليل آقا مرد عمل و خيلي مخلص بود، اين فرمانده هيچ گاه همرزمانش را ترك نكرد و توقع اين شهيد و ديگر شهيدان كم سن و سال كه از پشت ميزهاي مدرسه به جبهه آمده بودند از همه تعلقات دنيوي و امكانات جنگي زير صفر بود.

وي گفت: در جهبه كسي به حقوق ماهانه دولت براي جنگيدن اهميت نمي داد، در هواي سرد لباس غواصي پوشيدن و به داخل آب زير صفر درجه پريدن براي بچه هاي گردان ياسين سخت نبود، همه آنچه به نظر مي رسيد اخلاص و صبر و عظمت روحي رزمندگان بود.

اين جانباز هشت سال دفاع مقدس گفت: صبر، اقتدار، تواضع، جبروت همراه با محبت ويژگي هاي شخصيتي فرمانده شهيد محدثي فر بود؛ آيا امروز امثال شهيد محدثي فر هستند كه فروتن و صبور باشند؟

وي افزود: امروزه ديگر از آن همه صبر، فروتني و اخلاص عمل و غيره خبري نيست؛ زندگي همه شهدا سرمشق جوانان انقلابي ماست و بايد منش و رفتارشان الگوي آنان قرار گيرد.

به گزارش ايرنا، ‘جليل محدثي فر’ در سال 1342 در مشهد، متولد شد و از همان دوران كودكي بسيار با شهامت و شجاع و مهربان بود و سر پرشوري داشت و با وجود كمي سن، جذب مبارزات انقلابي شد و در صحنه‌هاي انقلاب و تظاهرات حضوري پررنگ داشت.

در سال 1359 و با شروع جنگ تحميلي، جليل با وجود سن كمي كه داشت، با چند نفر از دوستانش عازم جبهه‌هاي نبرد شد و در گروه‌ شهيد چمران به جنگ‌هاي نامنظم چريكي پرداخت و از اين زمان به بعد حضور جليل در جبهه‌ها به صورت مستمر ادامه يافت و به صورت يكي از اركان مهم واحدهاي جنگي درآمد.

او ابتدا به عنوان يك تخريب‌ چي فعاليت مي‌كرد، اما بعدها به خاطر لياقت، استعداد، قدرت مديريت بالا و شجاعت فراوان به معاونت آموزش تخريب رسيد و بعد از آن به فرماندهي يكي از گردان ‌هاي موفق و با نفوذ غواصي به نام ‘گردان ياسين’ برگزيده شد.

اين گردان يكي از قوي‌ترين و كوبنده‌ترين گردان‌هايي بود كه در طي مدت فعاليت خود به فرماندهي جليل توانست ضرباتي مهلك بر نيروهاي دشمن وارد كند.

سرانجام جليل بعد از سال‌ها مبارزه و رشادت در 22 تير 1366 در زماني كه تنها چند ماه به تولد فرزندش باقي مانده بود. در منطقه‌ جنگي ماووت عراق به علت اصابت خمپاره، به همراهي تني چند از همرزمانش به ديدار معبود شتافت.

زندگینامه شهید جلیل محدثی فرد

يادم مى‏ آيد زمانى كه نه ساله بود، تصميم گرفت كه تلويزيون تماشا نكند، طورى كه خواهر و برادرهاى ديگرش مواظب بودند كه آيا به تصميمى كه گرفته، عمل خواهد كرد يا نه؟ و هميشه او را زير نظر داشتند و آن قدر مصمّم بود كه از زمانى كه گفته بود تلويزيون نگاه نمى ‏كنم، ديگر نگاه نكرد.»

دوره راهنمايى را در مدرسه محرابخان، به پايان رسانيد و سپس وارد دبيرستان آيت اللَّه كاشانى شد. كه اين دوران هم ‏زمان با اوج انقلاب بود و شهيد در تمام صحنه‏ هاى انقلاب، صحنه گردان و پرچمدار بود. و يك بار هم مجروح شد.

بعد از پيروزى انقلاب اسلامى، به عنوان يك حزب ‏اللّهى روشن و اصيل، در محيط دبيرستان عليه گروه‏هاى منحرف وارد عمل شد. با روشنگريهاى او، بسيارى به صراط مستقيم بازگشتند، ولى گروهى از منافقين كينه او را به دل گرفته و تا مدتها از طرف آنها تحت تعقيب بود و تهديد به ترور شده بود.

در سال 1359 دبيرستان را رها كرد و به جبهه رفت. شهيد در اين باره مى ‏گويد:«در آن سال وقتى با چند تن از دوستانم به اهواز رسيديم، فكر كرديم با چه وسيله‏ اى با عراق بجنگيم كه با اندك پولى كه داشتيم هركدام يك كارد غواصى خريديم و به پايمان بستيم و راهى جبهه شديم.»

شهيد با پايمردى و استقامت و شجاعت كم نظير، در كنار سردار پرافتخار اسلام – شهيد چمران – در جنگهاى نامنظّم و چريكى مظلومانه جنگيد و بعد به عنوان تخريب‏ چى در جبهه‏ هاى گرم جنوب و كوهستان‏هاى سرد كردستان خدمت كرد. او درباره جنگ مى ‏گفت:«خدا نكند كه جنگ تمام شود و من زنده بمانم.»

شهيد محدّثى‏ فر در بيست و دو سالگى با خانم مريم سيرجانى ازدواج كرد كه مدّت زندگى مشترك آنها دو سال بود. ثمره اين ازدواج، پسرى است به نام جليل كه در سال 1366 به دنيا آمد. والدين شهيد درباره اين ازدواج مى ‏گويند: «او نمى‏ خواست ازدواج كند و با اصرار زياد ما راضى به ازدواج شد و مى‏ گفت: تا زمانى كه جنگ تمام نشود من ازدواج نمى‏ كنم بعد از اصرار زياد ما، گفت: باشد ازدواج مى ‏كنم كه اگرشهيد شدم، دينم كامل شده باشد. انتخاب همسر را به عهده مادر گذاشته بود؛ تمام كارها را ما انجام داديم؛ خواستگارى و مراسم عقد همه را آماده كرديم و بعد زنگ زديم تا همان شبى كه مى‏ خواستيم عقد كنيم ايشان از جبهه آمدند.»

مادر شهيد مى‏ گويد: «بعد از عقد، ايشان مى ‏خواست به جبهه برود؛ از او خواستيم كه مدّت ديگرى را در اينجا بماند.در جواب ما مى ‏گفت: مادر، من در آنجا غذا تقسيم مى‏كنم و افراد زيادى آنجا هستند كه اگر من نروم مشكلات زيادى برايشان ايجاد مى‏ شود. گفتم: مگر تو آشپزى بلدى؟! زمانى كه اينجا هستى حتّى يك تخم مرغ هم براى خودت درست نمى‏ كنى، آن وقت در آنجا براى اين همه افراد تو غذا درست مى‏ كنى! در جواب گفت: من كه آشپزى نمى‏ كنم، من غذا را تقسيم مى ‏كنم. شما راضى هستيد آنهايى كه اين همه زحمت مى ‏كشند گرسنه بمانند. پس من بايد بروم و از شما مى ‏خواهم كه بگذاريد تا من به جبهه بروم.»

چند روز بعد از عروسى، باز به جبهه رفت. در جبهه به صورت افتخارى خدمت مى‏ كرد.مستمرى را كه مى ‏گرفت، در صندوق كمك به جبهه مى‏انداخت. مى ‏گفت: «همه به هر نحوى بايد به دولت كمك كنيم.»

در عملياتهاى بسيارى از جمله والفجر 8، كربلاى 4، كربلاى 5 و نصر 4 شركت داشت. بارها به شدّت مجروح شد و يكى، دو ماه در بيمارستانهاى شيراز و تهران بسترى بود. مجروح شدن خود را به كسى خبر نمى ‏داد و در بيمارستانها هيچ ملاقات كننده ‏اى نداشت و خانواده بعد از مدتها از مجروح شدنش با خبر مى‏ شدند. تمام بدنش مجروح بود و احتياج به عملهاى مختلف داشت، امّا آن قدر غرق در جهاد بود كه جسم مجروحش را فراموش كرده بود. به دليل غوّاصى در آب سرد در فصل زمستان بيمار شده بود. او بيمارى و جراحت را دليل نرفتن به جبهه نمى‏ دانست و مى ‏گفت: «وقتى در جبهه هستم هيچ دردى ندارم.» آبهاى اروندرود شاهد فداكاريها و زحمات اين شهيد بزرگوار است.

چون نيّت خدمت داشت از پست و مقام گريزان بود؛ در جبهه شخصيّتى معروف بود، امّا سعى مى‏ کرد گمنام و ناشناخته بماند.

در عمليّات والفجر 8 – با اينكه پايش شكسته بود – اصرار دوستان را براى آمدن به پشت خط نپذيرفت و به درون آب رفت و فرماندهى گردان خطشكن را در عمليّات والفجر 8 به عهده گرفت. بار ديگر به سختى مجروح شد و مدّتى بسترى بود و هنوز بهبودى حاصل نشده بود كه دوباره به جبهه شتافت.

در كربلاى 4 و 5 يكى از بهترين گردانها، گردان ياسين بود كه شهيد محدثى ‏فر فرماندهى آن را به عهده داشت. او يكى از بهترين طرّاحان عمليّاتى بود.

در برابر مشكلات و گرفتاريها فردى صبور و آرام بود. در اين باره، دوست و همرزم شهيد – حسين پيرزاد – مى ‏گويد:«او بسيار صبور و با تأمّل بود. هيچ ‏گاه دچار اضطراب نمى‏ شد و خيلى صبر مى‏ كرد. ما او را در جبهه(جليل محدّثى صبر) ناميده بوديم. در برابر مشكلات عجيب صبر داشت؛ او هميشه با تأمّل و فكر كار مى ‏كرد كه خداى نكرده از روى هواى نفس نباشد و هميشه ذكر خدا را برلب داشت.»

حسين پيرزاد مى‏ گويد: «واقعاً همه بچّه‏ هاى گردان به من مى ‏گفتند كه اصلاً او با بقيه فرماندهان فرق مى‏ كند؛ چون هميشه با توجّه به اينكه فرمانده گردان بود، مى‏ رفت توى چادر بچّه‏ هاى گروهانها و با آنها چاى مى‏ خورد، به مشكلات رسيدگى مى ‏كرد و احياناً اگر مسئله ‏اى بود به ايشان متذكّر مى ‏شد و سعى مى‏ كرد، تذكّر را مخفيانه گوشزد كند. كافى بود فقط او را يك بار زيارت كنى. من كسى را نديدم كه شيفته اخلاق خوب او نباشد همه او را دوست داشتند.» در ادامه مى‏ گويد: «در كارهاى جمعى سعى مى‏ كرد با بقيه مشورت كند. اين شهيد بزرگوار هميشه در كارهاى جمعى پيشقدم بود و بيشتر كارهاى مشكل را انجام مى ‏داد وبا اينكه فرمانده بود، امّا در انجام‏ دان كارها و كمك به همرزمانش هيچ كوتاهى نداشت، بلكه كارهايى كه اصلاً وظيفه ‏اش نبود انجام مى ‏داد.

شهيد جليل محدثى ‏فر هنگام كارهاى جمعى سعى مى‏ كرد سخت ‏ترين كارها را براى خودش انتخاب كند.»

حسين پيرزاد مى گويد:«ايشان مسئول آموزش تخريب بودند، وقتى نيروهاى آموزشى را مى‏ آورديم به پايگاه، همه خسته و تشنه و گرسنه بوديم، با توجّه به اينكه ما در چادر فرمانده آموزشى بوديم و از نيروها جدا، شهيد به ما مى‏ گفت: هر چه بچّه ‏هاى آموزشى مى ‏خورند، شما هم بخوريد؛ اگر آنها آب گرم مى ‏خورند، شما هم آب گرم بخوريد و هيچ تبعيضى نبود.»

در ادامه مى‏ گويد: «او در طول مدّت زندگى ‏اش در دنيا هميشه به فكر ديگران و همنوعان خود بود؛ مشكل ديگران را مشكل خود مى‏ دانست؛ نسبت به گرفتارى ديگران بسيار دقّت داشت و تاحد توان كمك مى‏ كرد. او هميشه راحتى را اوّل براى ديگران مى ‏خواست، حتّى در مواقع غذا خوردن يا سوارشدن به اتومبيل و تمام مسائل رفاهى، هيچ وقت و اصلاً پيشقدم نبود، هميشه صبر مى ‏كرد كه آخرين نفر باشد. در يك مأموريت از اهواز به خرّمشهر – با وجود هواى گرم و تشنگى زياد – چون ديد آب سرد كم است، تا خرّمشهر آب نخورد و تشنه بود.»

شهيد در 10 تير 1366 و در عمليّات نصر 4، در منطقه ماووت به علّت اصابت تركش خمپاره 60 ميليمترى به ناحيه سروپاى چپ، به شهادت رسيد. شهيد درباره خمپاره 60 مى ‏گفت: «نامردتر از خمپاره 60 وجود ندارد، چرا كه بدون هيچ سر و صدايى مى‏ آيد.» و عاقبت با تركش يكى از همين خمپاره ‏ها به شهادت رسيد.

مادر شهيد مى ‏گويد: «هر دفعه كه به جبهه مى ‏رفت، هفت چهارشنبه روضه موسى بن جعفر(ع) مى‏ خواندم. آخرين بارى كه مى‏ خواست برود، گفت: مادر، من اين دفعه بيست و پنج روز بيشتر در جبهه نيستم و برمى‏ گردم و من هم گفتم: حالا كه زود بر مى‏گردى ديگر روضه نمى ‏خوانم. بعد از اينكه به جبهه رفت، در تماس تلفنى كه با او داشتم گفتم كه چه كار كنم، روضه بخوانم يا زود برمى‏ گردى؟ گفت: روضه را بخوان و من هم رفتم و به آقا گفتم كه جليل باز به جبهه رفته و من هم مى‏ خواهم روضه بخوانم. يك هفته ‏اول را كه روضه خواندم، براى هفته دوم خبر آمد كه جليل شهيد شده است. درست سر همان بيست و پنج روز شهيد شده بود.»

همرزمان وى مى ‏گويند: «شهيد در حالى كه يازهرا يا زهرا مى‏ گفته به شهادت رسيده است.»

شهيد به همسرش اين گونه وصيّت مى ‏كند كه: «اميدوارم همسر زينب‏ صفتم، همچون زينب(س) كه از چهار سالگى تاآخر عمر شريفشان در مصيبتها صبر مى‏ كردند شما نيز صابر و كوشا باشيد و بعد از شهادت من، شما به وظيفه اسلامى خود عمل كنيد.»

پيكر پاك شهيد جليل محدثى ‏فر در مزار شهداى بهشت رضا(ع) در كنار ديگر دوستان و همرزمانش به خاك سپرده شده است.

دیدگاه‌ها بسته شده اند.